وقتی رفاهزدگی آشوب به بار میآوَرَد!
تاریخ انتشار: ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۴۳۱۲۰۰
خبرگزاری فارس؛ یادداشت - محسن سلگی: رهبر حکیم و الهی انقلاب اسلامی در بیانات نوروزی خویش در حرم رضوی، درست در بهترین نقطه ایران (تعبیر زیبای ایشان)، بهترین نطق سال ایران را نیز ارائه داده و به عموم مردم و نیز صاحب نظران توصیه کردند که مباحث مطرح شده توسط ایشان را پیگیری کرده و تفصیل دهند (نقل مضمون).
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایشان همچنین نگاهی دقیق و با تکیه بر اعداد و ارقام و آمار به اقتصاد و پیشرفتهای علمی و اقتصادی افکندند. هرچند نقطه ضعف اصلی نظام و کشور را اقتصاد خواندند. با اینهمه و با وجود تأکید معظم له بر اقتصاد و نیز انتخاب شعار سال تحت عنوان «مهار تورم، رشد تولید»، ایشان به نحو ضمنی و تضمنی، اقتصاد را ذیل فرهنگ نهادند (اقتصاد فرهنگی). مصداق این مدعا آن است که رهبر انقلاب مهمترین قوت کشور را ایمان و عزت نفس ملّی مردم دانستند. شاهد دیگر مدعای ما، انتقاد ایشان بر تجملگرایی و فرهنگ مصرف و نیز تأکید بر نفی ناامیدی و لزوم نشاندادن افقهای روشن بود.
همه اینها بیش از آن که منشأ اقتصادی داشته باشد، منشأ فرهنگی دارد. در واقع، رهبر انقلاب، پیشرفت اقتصادی را محصول و معلول عوامل ذهنی و فرهنگی میداند؛ عواملی چون مقاومت ورزیدن، پرهیز از دو قطبیشدن در جامعه و در عوض، نشاندادن گذشت و اغماض میان افراد، همکاری اجتماعی و حضور عمومی یا حضور آحاد مردم؛ که به تعبیر ایشان عامل اصلی همه موفقیتها و پیشرفتهای کشور بوده است. عبارت اخریِ تأکید ایشان بر مردمیشدن، کاهش تصدیگری و دخالت دولت و در عوض، اتخاد موضع نظارت و هدایت توسط آن بود. میتوان از مجموع دیدگاههای ایشان، دولت مردم یا مردم به منزله دولت را استخراج کرد؛ مفهومی که سیاست را نیز ذیل فرهنگ میگذارد (سیاست فرهنگی).
با عنایت به مقدمه فوق در این یادداشت قصد داریم بر مفهوم عزت ملّی آن هم در تمایز با سرمایه اجتماعی و در تناظر با مفهوم رفاه تمرکز کنیم.
ویل دورانت در «تاریخ تمدن»، در ستایش مردم ژاپن جملهای زیبا به نگارش دراورده است. در توصیف و گرهزدن ثقل جغرافیایی و شخصیتی ژاپنیها میگوید استوارترین مردم دنیا بر روی سستترین زمین دنیا زندگی میکنند (دورانت، ۱۳۷۸، در فصل چهارم یا آخر مشرقزمین گاهواره تمدن با عنوان «ژاپن»، در بخش دوم با عنوان مبانی سیاسی و اخلاقی). اشاره وی به زلزلهخیزبودن ژاپن در برابر استواری مردم ژاپن است. اینجا میتوان از اعتماد به نفس ملّی در ژاپن قدیم سخن گفت و حتی از عزت ملّی ژاپنیها.
چه بسا افرادی دارای ارادهای آهنین و شجاعت مثالزدنی باشند، اما از آرامش و طمأنینه و استقلال نفس برخوردار نباشند. دوری از بردگی غیر و حتی بردگی نفس، از الزامات عزت نفس است؛ بنابراین میتوان ژاپنیهای قدیم را دارای عزت ملی و حتی عزت ملی معنوی و حتی فردی مادی دانست اما عزت فردی معنوی محل تردید است (ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم کشوری زیر سلطه امریکا بوده و بسیاری از ارزشهای عزتمندانه و سلحشورانه را از دست داده است. امروز زردکردن موی سر حتی توسط مردان ژاپنی بر زردبودن نژاد آنها غلبه کرده است).
میان عزت معنوی و دینی هم تمایز است. عزت معنوی شامل استقلالطلبی، ظلمستیزی و نظیر این میشود اما عزت دینی ضمن این که شامل موارد گفته شده است، بر شهادت طلبی و عمیقترین نیات مبتنی است. عزت معنوی در دو سطح فردی و جمعی یا ملّی قابل تحقق است.
برای روشنشدن مدعیات مزبور، نگاهی به آیین سامورایی بههنگام است. ساموراییها در ژاپن گروهی بودند که پس از فرمان ممنوعیت بستن شمشیر تضعیف و رو به اضمحلال رفتند، اما همچنان فرهنگ سامورایی در میان ژاپنیها کم و بیش وجود دارد و این فرهنگ را فخر خود میدانند. اطاعتپذیریِ مطلق از مافوق و نگریستن به آن به منزله موجودی مافوق عادی از بازماندههای فرهنگ سامورایی است؛ فرهنگی که در عین شجاعت و اعتماد به نفس نامبردار، اما به اطاعتپذیری افراطیِ بردهوار نیز مشهور است. توضیح این که همه ابعاد حیات معنوی و مادی ساموراییها در ژاپن کلاسیک یا فئودالی و کهن به ارباب وابسته بوده است؛ بهگونهای که بسیاری ساموراییها (موسوم به رونین) در اثر ازدستدادن ارباب یا اخراج توسط وی، اقدام به «هاراگیری» یا خودکشی میکردهاند. برخی از ساموراییها که به جای خودکشی، ارباب جدیدی برمیگزیدهاند، بهعنوان خائن به سلوک سامورایی شناخته میشدهاند. هماکنون نیز آمار افسردگی و خودکشی در ژاپن خصوصاً به دلیل مشکلات کاری خیرهکننده و تأسفبار است. از اینرو، تردیدی نیست میان اعتماد به نفس و عزت نفس تفاوت جدی وجود دارد (حتی در ابعاد ملّی این دو مقوله). همینجا نقطه آغاز خوبی برای بحث عمیقتر درباره عزت ملّی و تفاوت عزت و اعتماد به نفس ملّی است. از رهگذر فهم این تفاوتها، مشخص میشود که مهمترین رکن سرمایه اجتماعی در اندیشه اسلامی نه اعتماد که عزت است؛ عزتی که شامل اعتماد هم میشود و نظریه سرمایه اجتماعی را زیر سؤال نمیبرد و با عنوان سرمایه نمیستیزد؛ چراکه سرمایه اجتماعی با وصف سرمایهایخواندن اعتماد و همبستگی، آنرا به امر مادی و اقتصادی تقلیل نمیدهد؛ یعنی مسلم است که تنها کشورهای توسعهیافته نیستند که میتوانند حائز سرمایه اجتماعی درخشان باشند. شواهد عینی دال بر آن است که در جوامع ابتدایی و روستایی، اعتماد و امنیت حتی بعضاً بیشر از کشورهای توسعهیافته است.
به بیان موجز، عزت ملی به معنای اسلامی آن (اسلام انقلابی مورد نظر رهبران انقلاب اسلامی)، فراتر از سرمایه اجتماعی و اعتماد است نه مخالف آن. عزت ملّی برخلاف سرمایه اجتماعی که ممکن است فرد در آن دچار روزمرّگی و غم خویشتن باشد، ضرورتاً حامل ارزشهایی همچمون ایثار، جانفشانی و تقدم ارزشهای معنوی بر ارزشهای مادی است؛ ارزشهای معنویای که شامل ارزشهای دینی و ملّی و انسانی میتواند باشد. حتی اموری ظاهراً زمینی مانند مقدسبودن پرچم، خاک و مرز و مقدس بودن حریم فرد چیزی نیست که بهراحتی بتوان با نظریه سرمایه اجتماعی به فهم آن رسید. اگرچه سرمایه اجتماعی که شامل امید به آینده، افزایش طول عمر و امنیت نرم و موارد مشابه است، ایدههای خوبی درباره جامعه مطرح میکند.
کسانی مانند پیِیر بوردیو درباره سرمایه نمادین هم سخن گفتهاند. به هرروی، استفاده بیش از حد در زمانه ما از این عنوان، دلالتی بر بنیادینشدن سرمایه دارد؛ سرمایهای که با کمونیسم، مسیحیت و حتی اسلام محقَق (نه اسلام حق) و بیش از همه با لیبرالیسم درآمیخته است (گرچه برخی می گویند هر ایده همان است که در طول تاریخ محقَق شده است. در مقابل باید گفت در هر ایدهای همچون آزادی و عدالت همواره حدی از تحققناپذیری باقی میماند تا خودِ ایده باقی بماند. آرمانها هم با تحقق تام از بین رفته و یکسر به واقعیتی موقت و کاملاً زمانمند بدل میشوند). در این زمان است که سخنگفتن از عزت و مفاهیم عمدتاً دینی و سنتی میتواند تعدیلی بر علمزدگی و سرمایهزدگی باشد.
همین جا مناسب است که گوشزد کنیم عزت می توند در شرایط فقر شدید مادی هم وجود داشته باشد و این مسئلهای نیست که نظریه سرمایه اجتماعی کشش و ظرفیت بیان آن را داشته باشد. عزت ملّی میتواند در شرایط فقر اقتصادی فراگیر ملّی نیز وجود داشته باشد اما به سختی! به هر روی بدون عزت مادی ملی و عزت مادی فردی انتظار عزت ملّی انتظاری واقع بینانه نیست. برای تضادی پایدار و عزتمندانه با کشورهای سلطهگر و صهیونیسم چارهای جز پیشرفت و قبل ازین، بقا و تأمین حداقلهای مالی و مادی مردم نداریم. غیر از این، دشمن باورهای دینی و سیاسی مردم و نیز مفهوم تحول را بیش از هر زمانی مصادره به مطلوب و هدفگیری میکند. این نگرانی و هشدار در بیانات اخیر رهبر انقلاب در حرم رضوی وجود داشت و ایشان جنگ ترکیبیدشمن به منظور نامیدی مردم و تزلزل باورهای دینی و سیاسی را بیسابقه خواند (نقصل مضمون).
عزت ملّی در بُعد داخلی مانند سرمایه اجتماعی، اعتماد را در کانون خود میبیند- مهمترین رکن سرمایه اجتماعی، «اعتماد» است- اما این اعتماد علاوه بر اعتماد به «دیگری»، میتواند شامل اعتماد به خود و نیز در دیدگاه سنتیدینیِ عزت- «عزت» مفهومی عمدتاً سنتی و دینی است- شامل اعتماد به خدا یا توکل هم باشد و بنابراین، تکساحتی نیست. افزون بر این، همچنان که عزت نفس فراتر از اعتماد به نفس است، عزت ملّی نیز فراتر از اعتماد ملّی یا اعتماد عمومی است. ممکن است فردی عزت نفس نداشته باشد، اما از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشد و چه بسا این اعتمادبهنفس آلوده به خودستایی باشد؛ چیزی که در فهم عمومی از آن بهعنوان اعتماد بهنفس کاذب یاد میشود؛ اما شخصی که عزت نفس دارد، اعتماد به نفس نیز دارد و از اضطرابها و واهمههای پوشالی به دور است.
باید توجه داشت که امنیت نرم، هرگز نتوانسته ایمان (مفهومی که رهبر انقلاب در سخنرانی مذکور آن را مهمترین بنیه ایران دانست)، عزت و حتی مباحثی مانند «کرامت» و «حس اصالت» را به بحث بگذارد و همچنان یک پا در مباحث سختافزاری و اقتصادی دارد. برای مثال، نظریهپردازان امنیت نرم، امید به آینده را به بقای جان تقلیل میدهند یا بیمه و بازنشستگی و مباحث اینچنینی را طرح میکنند و بعد اینها را ذیل امنیت نرم میآورند.
امنیت هستیشناختی یا ایمان چیزی است که ذیل کلیدواژه عزت معنا مییابد؛ کلیدواژهای که رهبر انقلاب بر آن تأکید خاصی دارند. البته عزت ملّی شامل ابعاد سختافزاری همچون استقلال مالی و اقتصادی کشور، آبادانی و توسعه صنعتی هم میشود، اما برای وجود حداقلیِ خود یا صرفِ وجود، بدان متکی نیست. درعینحال، با وجود اعتلای مظاهر عینی و سختافزارانه، عزت ملّی و حتی عزت دینی نیز استعلا مییابد.
توجه به این نکته ضروری است که قید ملّی گاهی در نسبت با امر بینالملل و حیات فراملّی و نیز گاهی در نسبت با امر فروملّی سنجیده میشود. همچنین باید توجه داشت که در دیدگاه رایج دولت ملّی و پدیده ملّت پس از معاهده وستفالیا متولد میشود و اشاره به استقلال کشورها در اثر ناسیونالیسم دارد؛ ناسیونالیسمی که افول اقتدار پاپ و امپراتوریها را نمایندگی میکرد، ناسیونالیسمی که چیزی مشابه عزت ملّی را مقصود قرار داده بود؛ البته عزتی که همراه دینزدایی و سکولارشدن دمادم جوامع اروپایی بود؛ عزتی که گرچه به توسعه درخشان مادی انجامید اما انسان را برده امیال، زندگی خصوصی و منافع فردی کرد و بسیار به انزوا و تفرّد کشاند و عزتزدایی را بر حیات انسانی مترتب ساخت. واقعیت آن است که رسیدن به عزت ملّی لزوماً ضامن عزت فردی نیست بلکه چه بسا در تنافی و تنافر با آن باشد. این عزت (عزت حداقلی) در برابر ذلت و مبتنی بر لذت است؛ اما عزت اصیل و برین (عزت حداکثری) عزتی است که انسان و جامعه در هر دو بُعد مادی و معنوی شکوفا و رخشان باشد. جوامع مرفه مانند اسکاندیناوی از حیث مادی در عزت هستند اما عزت معنوی-که عمده عزت معنوی است- با افتخار، شرافت و حتی مبتنی نبودن بر امر مادی یا ترجیح ندادن مادیت قوام مییابد.
میان عزت مادی و معنوی هم میتوان تمایز نهاد گرچه عزت مفهومی عمدتاً معنوی است. عزت با جوانمردی، افتخار، استقلال و بسیاری ارزشهای نظیر این و حتی شوکت و عظمت مادی همراه و حتی اغلب مرادف است؛ اما ازبسبسیارانِ امروزی از آن بهره چندانی ندارند و گو عصر جدید امروز دیگر حتی دوره عصر جدیدیهای سکولار و مادی گرا اما صاحب ایده اساسی (اشاره به مجلهای که ژان پل سارتر مؤسس آن بود و اخیراً متوقف شد) هم نیست. کاخها و برجهای شکوهمند در جهانشهرهایی مانند دبی و نیویورک و پکن تنها از عزت به منزله امری مادی آن هم در سطحی حداقلی برخوردارند.
عزت ملی بدون عزت فردی (عزت تکتک افراد) ممکن است و عزت فردی هم بدون عزت ملی تحقق پذیر است اما اوج عزت در بودنِ وجه ملی و فردی و امتزاج این دو با عزت مادی و معنوی است. با الهام از فیثاغورثیان که عدد ۴ و مربع را نماد عدالت میدانستند، میتوان گفت عزت، مربعی است که چهار ضلع آن از این قرار است: عزت مادی، عزت معنوی، عزت فردی و عزت جمعی (قومی، مذهبی و ملّی).
روانِ رفاهی به منزله عزت زدایی مادی
ناظر به هشدار رهبری حکیم انقلاب مبنی بر تجملگراشدن جامعه که منتهی به سختشدن ازدواج (نقل مضمون) و در نتیجه ضعف خانواده شده است و نیز در تکمیل بخش قبل این یادداشت، مفهومی که اینجا توسط نگارنده مطرح میشود، «رفاه روانی» و «روانِ رفاهی» است. برای فهم تمایز این دو مقوله، زندگی عشایری یک نمونه رسا است. در عشایر، تقریباً رفاه مادی وجود ندارد، اما اغلب مردم در عین حال احساس فقر نمیکنند و امنیت روانی و سرمایه اجتماعی حاصل از اعتماد بینالاذهانی در سطح مطلوبی است؛ یعنی اینان در عین نداشتن رفاه عینی، اما رفاه روانی دارند. همچنان که بسیاری از افراد در شهرها-خصوصا کلانشهرهای توسعهیافته- در عین داشتن رفاه عینی، اما از حیث روانی، فاقد رفاه هستند و حتی شرایط مادی خود را مناسب نمیدانند. این شهرنشینان به روان رفاهی، یعنی روان و شخصیت وابسته به رفاه و مقایسه مبتلا هستند و نمیتوانند احساس رضایت یا رفاه روانی داشته باشند.
روانِ رفاهی، فرد را نامستقل، وابسته و عارضی کرده و او را در بند خود و رفاه میکند. از اینرو، عزت مادیِ حداقلی که یک تجلی آن داشتنِ ثروت و یک تجلیاش، توان تأمین نیازهای رایج و پایه است، لزوماً نمیتواند عامل عزتزایی و مستقل شدن فرد از حیث اخلاقی و معنوی باشد.
پایان پیام/.
منبع: فارس
کلیدواژه: محسن سلگی رهبر انقلاب رفاه زدگی عزت ملی سرمایه اجتماعی اعتماد به نفس سامورایی ها رهبر انقلاب امنیت نرم عزت معنوی ژاپنی ها عزت مادی عزت فردی عزت نفس اما عزت عزت ملی ی مردم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۴۳۱۲۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دیدگاه مکاتب فلسفه یونانی درباره سعادت انسان
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحتهای مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحتهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحتها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) میفرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش چهل و سوم آن را باهم میخوانیم:
در ادامه شرح روایت نوف بکالی از امیرالمؤمنین (ع) در وصف شیعیان به این فراز رسیدیم: قَانِعَةً نَفْسُهُ عَازِباً جَهْلَهُ مُحْرِزاً دِینَهُ مَیِّتاً دَاؤهُ. این صفات بیشتر مربوط به اخلاق فردی مؤمنین است. یکی از این ویژگیها «قناعت»؛ است که مثل مفهوم زهد و بسیاری از مفاهیم دیگر، علیرغم اینکه در فرهنگ اسلامی و شیعی مورد توجه قرار گرفته، ولی برای بسیاری از افراد به درستی تفسیر نشده است. در فرهنگ عمومی «قناعت»؛ به عنوان صفتی خوب و پسندیده شناخته شده و در ادبیات و اشعار ما هم شواهد زیادی بر این امر دیده میشود؛ روایات فراوانی هم در این باره از معصومین (ع) نقل شده است. اما «قناعت»؛ چیست؟
مسأله زهد و قناعت در فرهنگ ما دارای جایگاه ویژهای است و سفارشات زیادی نسبت به آن شده است. اما بعضی؛ به غلط تصور میکنند «قناعت»؛ یعنی اینکه انسان به دنبال کسب درآمد و کار و فعالیت اجتماعی نباشد و مثل بعضی از مرتاضها زندگی کند. براساس همین تلقی از قناعت، عدهای نیز چنین القا میکنند که کسی که فقط دنبال عبادت باشد، نه در پی ثروت و کسب و کار، و به لقمه نان جویی قناعت کند، چنین کسی پیشرفتی در علم و صنعت نخواهد کرد. بنابراین ما یا باید از پیشرفت علمی و صنعتی صرف نظر کنیم و یا از فرهنگ دینیِ خود؛ و چون نمیتوان از پیشرفتهای علمی و اقتصادی چشمپوشی کرد، چارهای جز این نیست که ما از ارزشهای دینی خود صرف نظر کنیم و ما هم به راهی برویم که رهروان رفتند؛ یعنی فرهنگ غربی را بپذیریم و ارزشها و احکام اسلام را تعطیل کنیم.
پیش از این نیز اشاره کردیم که این ادعا، مغالطهای بیش نیست و هیچ منافاتی بین حفظ ارزشها با پیشرفت علمی، صنعتی و اقتصادی نیست؛ بلکه حتی میتوان با حفظ ارزشها سیادت سیاسی و بینالمللی هم کسب کرد.
اما معنای قناعت چیست؟ آیا یعنی خودداری از کار و کسب درآمد و پرهیز از فعالیت اقتصادی، علمی، صنعتی و کشاورزی؟ برای ارائه تعریفی روشن از قناعت دو عنصر را باید در نظر بگیریم: ۱ پرهیز از زیادهروی و اسراف در مصرف و رعایت حد و اندازه؛ حتی با دسترسی به ثروت و امکانات مادی؛ ۲ رضایت قلبی به این رویه؛ چون ممکن است کسی کم مصرف کند، ولی از اینکه دیگران بیشتر از او از امکانات مادی بهرهمند هستند و او از آنها استفاده نمیکند، ناراحت باشد. برای تحقق مفهوم «قناعت»؛ هر دو عنصر «پرهیز از اسراف»؛ و «رضایت قلبی»؛ لازم است.
ما چگونه این خلق نیکو را در خود ایجاد کنیم؟ برای کسانی که اهل تعبد نسبت به احکام شرع و سیره پیشوایان دینی هستند، الگوپذیری از ائمه (ع) و بزرگان دین راه مناسبی برای ایجاد روحیه قناعت است؛ ضمن اینکه به این واسطه روحیه ولایتپذیری هم در فرد تقویت میشود. به طور طبیعی کسی که دیگری را دوست داشته باشد، میخواهد به او شباهت داشته باشد. ما اگر اهل بیت (ع) را دوست داشته باشیم، وقتی بدانیم آنها اهل قناعت بودهاند، دوست داریم مثل آنها بشویم. اما میدانیم این روش برای همه مناسب نیست و عموم مردم صرفاً به دلیل ستایش «قناعت»؛ در روایات و متون دینی، و یا به خاطر تبعیت از پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) قناعت را پیشه خود نخواهند کرد. امروزه بسیاری از اقشار مردم در جوامع مختلف دوست دارند که همه مسائل با استدلال عقلی برایشان حل و تبیین شود و تعبد و تقلید را نمیپسندد؛ از طرف دیگر، بسیاری از مردم نیز در آن سطح از معرفت و ایمان نیستند که به راحتی با تبعیت از اسوههای متعالی، گام در راه مراتب عالی اخلاقی بگذارند. لذا در قرآن و روایات، در موارد فراوانی از شیوههای تربیتی دیگری نیز برای تشویق مردم به انجام کارهای خیر استفاده شده است (همچنانکه پیش از این در باره تشویق مردم به جهاد گفته شد) تا اکثریتی که در مراتب پایینتری از معرفت و ایمان قرار دارند، از دسترسی به مقامات و اجر و ثواب در حد خود محروم نمانند؛ علاوه بر اینکه ممکن است تدریجاً مراحل رشد و تعالی را پیموده و به مراتب بالاتر نیز صعود کنند.
حال، ما چه کنیم که روح قناعت در ما تقویت شود و ملکه قناعت پیدا کنیم؟ در مقابل قناعت، دو صفت مذموم وجود دارد:؛ ۱؛ حرص ۲ طمع؛ ضمن اینکه این دو صفت با یکدیگر قابل جمع است. «حرص»؛ یعنی انسان نسبت به متعلقات و ثروت دنیا و همه امور مادی سیریناپذیر باشد. اگر حرص به حدی شدت پیدا کند که انسان بخواهد به حقوق دیگران هم تجاوز کند، به حد «طمع»؛ رسیده است. اما هر کس که حرص و طمع ندارد، لزوماً انسان قانعی نیست؛ بلکه چنین کسی در صورتی قانع است که به وضعیت خود راضی باشد؛ حتی اگر ثروت فراوانی هم داشته باشد.
بنا بر این داشتن ثروت زیاد، منافاتی با قناعت ندارد؛ همچنانکه نداشتن ثروت هم ملازم با قناعت نیست. برای ایجاد و تقویت این صفت پسندیده راههایی وجود دارد. اولین و سادهترین راه تبعیت و تعبد نسبت به کلام و سیره اهلبیت (ع) است. راههای دیگری نیز در کتابهای اخلاقی و بعضی روایات ذکر شده که به بعضی از آنها اشاره میکنیم.
در این جهت توصیههای گوناگونی هم از سوی مکاتب مختلف ارائه شده است. از جمله اینکه: آنچه بیش از هر چیز برای انسان ارزش دارد راحتی و آرامش است؛ و هر قدر تعلقات انسان نسبت به دنیا کمتر باشد، آسودهتر و راحتتر است. پس انسان برای رهایی از چنگال مشکلات و ناراحتیها باید تعلقاتش را از همه چیز، از جمله تعلق به دارایی و لذتهای دنیا را قطع کند و به مقدار اندکی که برای زنده ماندن لازم است، اکتفا کند. این تقریباً روح عرفانهای شرقی مثل بودیسم و هندوئیسم است و البته نمونهای هم در فلسفه یونان قدیم دارد.
اندازه نگه دار!
توصیه دیگر که از سوی بعضی مکاتب فلسفه یونانی رواج پیدا کرده و در ادبیات ما هم رایج است، این است که سعادت انسان در اعتدال است. انسان دارای قوای مختلف نفسانی است که هر یک حد افراط و تفریط و حد میانهای دارد و عدول از حد وسط در همه آنها مذموم است. به عنوان مثال: اگر انسان پرخوری کند، بیمار میشود؛ همچنانکه کمخوری باعث ضعف او میشود؛ و حد وسط این است که به اندازه نیاز بدنش از غذا استفاده کند.
این مکتب اخلاقی از زمان ارسطو رواج پیدا کرده و در کتابهای اخلاقی ما مثل «جامعالسعادات»؛ و «معراجالسعادة»؛ نیز همین سبک ترویج شده است. در این مکتب پشتوانه تمام توصیهها در اخلاق این است که عقل سلیم انسانها چنین؛ کارهایی را میپذیرد؛ و جز «آرا محموده»؛ هستند. بر این اساس هر عاقلی فرد حریص و طمعکار را مذمت میکند؛ همچنانکه کسی را که حاضر نیست در پی کسب و کار برود مورد ملامت قرار میدهد. حد اعتدال این است که انسان اهل کار و تلاش باشد و به دستآورد خود هم راضی باشد. این، قناعت است. اینهم راه دیگری است برای تشویق انسان به کسب صفات خوبی مثل قناعت؛ استناد به آرا محموده.
ممکن است کسانی هیچیک از این راهها را نپذیرند و بگویند چه کسی گفته است حد وسط خوب است؟ اگر مال و ثروت خوب است، چرا باید حدی را در آن رعایت کنیم؟
در پاسخ به این شبهه باید گفت: اصولاً این عالم، عالم محدودیتهاست و در این دنیا هیچ چیز نامحدودی وجود ندارد؛ امکاناتی که در اختیار بشر است، توان جسمی؛ او، توان فکری، قدرت، علم و.... همه چیز او در این عالم محدود است. از سوی دیگر، همه انسانها خواستههای متعددی دارند؛ از خواستهها و نیازهای مادی مثل تنفس، خوراک، پوشاک و… تا نیازهای معنوی مثل عواطف، احساسات و… و برای اینکه انسان از دسترسی به خواستههای مطلوبتر باز نماند، باید محدودیتهایی که او را در بر گرفته، به نحو مناسبی تنظیم و مدیریت شود.
چون اگر ما قوای خود را فقط در تحصیل بعضی از خواستهها متمرکز کنیم و از چیزهای دیگر بمانیم، به همان نسبت از انسانیت ما که هدف خلقت است، کاسته میشود. طلبهای را فرض کنید که شبانهروز به عبادت و نماز بپردازد و دنبال درس نرود. آیا این کار درست است؟ یا بر عکس، تمام وقت خود را به درس و بحث اختصاص دهد و حتی به عبادات واجب خود هم نپردازد. هر دو کار غلط است. چون ما برای هر یک از این کمالات ظرفیتی خاص از توان و امکانات را در اختیار داریم که نباید یکی از آنها مزاحم دیگر شود. همچنانکه نیازهای مادی ما نباید فدای عبادت و درسخواندن شود. انسان مجموعهای از نیازهای مادی و معنوی دارد که باید فرصت، استعداد، توان و ظرفیت محدود خود را برای تأمین همه نیازهای مادی و معنوی خود تقسیم کند. شاید ما چگونگی تقسیم این امکانات محدود برای رفع همه نیازهای خود را بلد نباشیم.
دین در این زمینه به ما کمک میکند. در این جهت بخشی از نیاز ما به عبادت به عنوان واجبات مشخص شده که باید به آن بپردازیم. فراگرفتن برخی از علوم نیز برای ما لازم است که این مقدار را هم دین واجب کرده است. برای گذران زندگی هم نیازمند تحصیل روزی هستیم تا دست ما جلوی دیگران دراز نباشد. این هم در دین واجب شده است، و الی آخر. دین برای تنظیم صحیح برنامهها و رعایت حد اعتدال به ما کمک میکند. تفسیر صحیح اعتدال هم این است که از هر قوه بهگونهای استفاده کنیم که مزاحم قوه کاملتر و عالیتر نشود؛ تعطیل کردن هر قوه، غلط؛ زیادهروی در استفاده از هر قوه که مزاحم قوا و استعدادهای دیگر باشد، نیز ممنوع است. این حد اعتدال است.
انسان موجودی است که در زمینههای مختلف سیریناپذیر است. اگر به دنبال کسب مال و ثروت رفت، هر چه درآمد داشته باشد، به دنبال بیشتر از آن است؛ تا جایی که در روایات نقل شده که اگر همه اموال روی زمین را به یک نفر بدهند، او به فکر این است که چگونه اموالی که در آسمانهاست تصرف کند. حتی در این جهت تا جایی ممکن است پیش برود که حلال و حرام هم برایش تفاوتی نداشته باشد. این باعث میشود که همه ظرفیتهای تکاملی انسان تعطیل شود و تحتالشعاع این تمایل افراطی قرار بگیرد. انسانیت فقط جمع مال نیست.
رفع نیاز به خوراک، لباس، مسکن و سایر امور مادی در حدی مطلوب است که سفر چند روزه دنیا را بگذرانیم. ما باید به فکر زندگی ابدی باشیم. البته خدای متعال برای امتحان ما شرایطی را مقدر فرموده؛ از جمله اینکه: وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا ۱؛ باید ثروت کسی بیشتر و ثروت دیگری کمتر باشد، همچنانکه افراد مختلف در علم و قدرت متفاوتاند؛ تا چرخ زندگی عالم بچرخد و زمینه برای امتحان و رشد و تکامل همه فراهم شود؛ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُم ْ۲. این اختلاف شرایط افراد دلیل نمیشود که وجهه همت هر کس رشد در همان زمینه باشد.
اینکار مثل این است که انسان سعی کند یکی از اندامهایش بیش از سایر اندامها رشد کند. همچنانکه زیبایی بدن انسان به رعایت تناسب اندام اوست، رشد ظرفیتهای مختلف روح انسان هم باید به تناسب باشد. لازمه تناسب هم این است که هر یک از این ظرفیتها حد معینی داشته باشد؛ و این یعنی اینکه نه بیشتر باشد، نه کمتر؛ یعنی اعتدال.
پس ما برای اینکه بتوانیم همه قوای خود را به طور متناسب و متعادل رشد بدهیم، باید برای هریک از فعالیتهای؛ مادی خود هم حدی را در نظر بگیریم. چون اگر بیش از حد نیاز از نعمتهای مادی استفاده کنیم، از سویی موجب هدر رفتن نیروی خود شدهایم و از سوی دیگر چون استفاده بیشتر، موجب لذت افزونتر است، در نتیجه موجب میشود علاقه ما هم به آن سو بیشتر جلب شود و به آن دلبسته شویم و در نتیجه از مدارج و کمالات معنوی بازبمانیم.
پس توصیه به رعایت حد اعتدال در مصرف نعمتهای مادی؛ حتی در صورت تمکن مالی به این دلیل است که هم نیروی ما بیجهت صرف نشود، و هم اسراف در مصرف مانع ما از امور دیگر نشود.
شخص پرخور فکرش درست کار نمیکند؛ آرامش روحی هم ندارد؛ حتی اندامهای دیگرش هم بهواسطه بیماریهای ناشی از پرخوری درست کار نمیکنند. پس باید همه چیز در حد اعتدال رشد بکند تا انسان بتواند به سعادت و کمالی که لایق اوست، یعنی همان کمال متناسب و متعادل نائل شود و این امر در سایه قرب خدا و اطاعت از دستورهای او حاصل میشود.
۱؛ . زخرف / ۳۲.
۲؛. انعام / ۱۶۵.
کد خبر 5773749 سمانه نوری زاده قصری